★★★ باژبود ★★★



راویان اخبار و ناقلان آثار و طوطیان شکرشکن شیرین گفتار چنین روایت کرده اند :

که نویسنده و متفکری صادق نام که شهرت هدایت داشتی و زبان سنسکریت و تاریخ و علوم اجتماعی و طب گیاهی و . نیک میدانستی در نخستین جملات رمان معروف خود " بوف کور " چنین می نگارد که :

" در زندگی زخمهایی است که روح را در انزوا آرام آرام می خورد و می خراشد . "

این تعبیر حکایت روز و روزگار منست . هر روز و هر آن اتفاقی و حادثه ای روح و روان مرا می خراشد و سوهانش می کشد .

با خبر شدم دختر نوجوانی از همشهریان و آشنایانم دارفانی را وداع کرده است . باورش برایم بس مشکل و سخت بود . انگار می کردم که خواب میبینم . اما چه خوابی که مگر خوابش را ببینم که خواب میبینم . او به قصد خودکشی چندین و چند قرص را خورده و بار سفر را بسته بود .

تحقیق که کردم معلوم شد که ایشان محصول یک خانواده ی فقیر و پریشان خال بوده است . پدر و مادرش معتاد بوده اند و نیز دایی و .

آوخ که سوختم و آتش گرفتم . دختر را زیاد دیده بودم . زیبا بود و متین . با وقار و با شخصیت . با اینکه پانزده سال بیشتر نداشت اما بسی بیش از سن و سالش فهیم بود .

با خود می اندیشم که آخر چرا ؟! چرا او ؟! در این میان آیا مقصر کیست ؟

یعنی قاتل و کشنده ی او چه شخص یا چه چیزیست ؟

خیلی فکر کردم . آخرش به این نتیجه رسیدم که قاتل او جز خود من شخص دیگری نیست .

آری تعجب نکنید . من قاتلم ! الآن هوش و حواسم هم سرجای خودش است . انشاالله هذیان هم نمی گویم . خودم در عین هوشیاری و درک کامل اعتراف می کنم که قاتلم !

حالا اگر علتش را بخواهید عرض کنم :

من و هزاران نفر مثل خودم با اینکه دیدیم چه فاجعه ای در جریان است ، اقدامی نکردیم .

چرا با کمال قاطعیت به جنگ فقری که او و خانواده اش را تهدید می کرد نرفتیم ؟!

چرا فقط به فکر زندگی و رفاه خود بودیم ؟ چرا با دیو اعتیادی که کیان خانواده ی این دختر را از هم پاشیده بود ، دست و پنجه نرم نکردیم ؟! من با سکوت خود قاتلم .

خداوندا مرا ببخش و بیامرز .

و ای انسانها شما نیز حلالم کنید ! خود کرده را تدبیر نیست .

اما غم و غصه امانم را بریده است . اگر من و ماها حواسمان به این دختر بود ، اگر پدر و مادری شایسته وی را تحت تربیت صحیحه قرار میدادند ، اگر دارای تحصیلات عالیه میشد ، اکنون در جشن عروسیش به شادخواری نشسته بودیم . افسوس که لباس سپید عروسیش کفنش شد ! دلم دارد از هم میپاشد . تصور میکنم که اگر همه چیز بر وفق مراد بود ، اکنون او دارای خانه و خانواده ای بود ، فرزندانی می آورد مثل دسته ی گل . سری بین سرها در می آورد . خانمی شایسته و برازنده ی نام ایران و ایرانی .

اما حیف که نشکفته پرپر شد . و این غم تا واپسین روز حیاتم در این کره ی خاکی با من خواهد بود .


★★★ بیا تا قدر یکدیگر بدانیم // که تا ناگه ز همدیگر نمانیم ★★★


■ مجید شجاعی / زنجان / 21 فروردین ماه سال یکهزار و سیصد و نود و هشت خورشیدی / ساعت 33 : 1 بامداد .

■ تا بعد .



با عرض تحیات وافره و اظهار مهر و ادب خدمت بازدید کنندگان فرهیخته ی این رسانه :




مدتی این مثنوی تاخیر شد که علتش حضور بنده در یک محیط نظامی بود و ارسال مطالب و استفاده از نت محدودیتهایی داشت .


در خبرها همه از سیل شنیدیم و دیدیم و سیلاب اشک بر رخمان فرو بارید و ره گم کرد .


من باعث و بانی این محنت و بلا را خودمان میدانم . عالم ، عالم ظهور و ظاهر و مظهر و ظاهر کننده است . رود ، مظهر الله است . احترام به مظهر در حقیقت پاسداشت ظاهرکننده و مظهر است . ( به ضم میم ) .


عالم کلمات خداوند متعال است . و صفحه ی گیتی انشایی است که بس زیبا و دل انگیز از جانب " هو " صادر شده است . رودخانه نیز کلمه ای از کلمات تامات حضرت حق است .


رودخانه همانطور که از اسمش پیداست خانه ی رود است . باید حفظش کرد . باید خانه اش را روبید . ( لایروبی ) . اما متاسفانه عده ای سودجو و فرصت طلب خانه ی رود را ویران کردند . ایشان نمی دانستند صبر رود زیاد است . درست مثل صبر خالقش . اما باز حدی دارد .


خانه ی رود را ویران کردیم  و حالا نوبت انتقام رود است . که می خروشد و می خراشد و .


پس بیاییم از انتقام طبیعت درس بگیریم . حرمت مظاهر الهیه را پاس داریم . و یک عمر خودمان و عزیزانمان از مواهب الهی کمال تمتع را ببریم .




★★★ انشاء الله تبارک و تعالی ★★★


با سلام و عرض ادب محضر انور تمامی مخاطبان فرهیخته ی این وبگاه ، بدینوسیله فرارسیدن ایام سوگواری سید و سالار شهیدان عالم ، حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام را خدمتتان تسلیت و تعزیت عرض می کنیم . رجاء واثق و امید شائق داریم که در این ایام از برکات وجودی آن امام همام برخوردار گردیم . ان شاء الله تعالی .

اکنون و الآن شورشی در خلق عالم افتاده و نوحه و گریه و زاری و ماتم در همه ی اقطار عالم امکان به پاست . این شورش مقدمه ای برای پویش راه حسین علیه السلام خواهد بود . پویشی که با گویش حسینی و انقلاب خمینی (س) لرزه بر چهارستون استکبار انداخته و نوید جامعه ی جهانی عاری از ظلم و فساد را خواهد داد .


پس بیاییم در این شورش و پویش و گویش ، همراه و همناله و همدرد و همگام باشیم . و بدانیم که ظهور دولت یار نزدیک است . 《 أ لیس الصبح بقریب : آیا صبح نزدیک نیست ؟ 》.


■ زنجان ، اول محرم الحرام سال 1440 هجری قمری . برابر با 20 شهریور سال 1397 هجری شمسی .


 


◆•◆ مانا و پاینده باشید ، إن شاء ألله تبارک و تعالى ◆•◆


+ نوشته شده در سه شنبه بیستم شهریور ۱۳۹۷ ساعت 12:45 توسط مجید شجاعی .


اتحاد ظلم و ظالم و مظلوم !!!


با عرض ادب و احترام و تحیات وافره محضر انور تمامی مخاطبان گرامی این رسانه و عرض پوزش و معذرت بخاطر وقفه ای که در بروزرسانی این کانال ایجاد شده بود و آرزوی قبولی عبادات و اطاعات همه ی اعزه باستحضار می رساند :

" مدتی این مثنوی تأخیر شد // مهلتی بایست تا خون شیر شد "

اما در مورد عنوان بسیار عجیب فوق و تیتر بالا که این مقال در صدد توضیح آن است ، باید عرض شود :

اولا" این مطلب از یافته ها ( لطفا" بافته خوانده نشود !!! ) و دقت های عقلی حقیر بوده و وما" قابل دفاع از جانب بنده نیز می باشد .

ثانیا" نقل و بازنشر آن جهت تنویر افکار عمومی و تولید علم و دعوت به تفکر بلامانع می باشد . البته پر واضح است که ذکر عنوان منبع و نگارنده کاملا" اامیست .


✅ ما در عالم فکر و اندیشه ی خود به این نتیجه رسیدیم که ظالم ، عین مظلوم است . یعنی فرد ی که به کسی یا چیزی ظلم می کند ، دقیقا" در همان حال و به همان کیفیت و کمیت و اندازه به خودش ظلم کرده است . به همین خاطر است که در لسان ادعیه وارد شده است که : " الهی ظلمت نفسی " .

بعنوان مثال فرد ظالمی را در نظر بگیرید که به شخص مظلومی یک سیلی می زند . همگان در چنین موقعی می گویند که این شخص ظلم کرد و ظلم او بصورت یک سیلی بود که از وی صادر و به مظلوم وارد شد . در حالیکه ما ادعا داریم ، ( یعنی بنده حقیر و نویسنده این سطور ) که این شخص بصورت ظاهر به شخص مقابل سیلی زده است . اما در عالم حقیقت و نفس الامر او همان سیلی را به همان شدت و حدت به صورت خود نواخته است . یعنی جرمی را مرتکب شده و باید به همان انداره مجازات شود . او بوجود آورنده ی صفتی در خود شده که قبلا" واجدش نبود . و آن صفت ظالم بودن است . پس در واقع به خود و خودیش ستم روا داشته است ، در حالیکه شاید مست از باده ی پیروزی ، خودش را فاتح بپندارد ، که متأسفانه اکثرا" حال و روز ظالمان اینگونه است !!!

او به خودش ستم روا داشته و لاجرم باید با توبه و انابه بدرگاه حضرت ربوبی التجا و التماس کند و های های به حال خود بگرید . که باز متأسفانه اینگونه نیست . او نه غیر ، که خودش را زده است ، هر چند متوجه نباشد . ( لطفا" خیلی خیلی دقت شود ! ) .


✅أما در مورد عکس قضیه که چطور می شود فرد مظلوم ، ظالم تلقی شود ؟!


 بیان این است که : فردی که اجازه میدهد فرد دیگری به صورت او سیلی بزند ، در حقیقت عامل اصلی بوجود آمدن صفت ظالم در شخص مقابل خود اوست . یعنی تا مظلومی نباشد ، هیچگاه ظالمی هم نخواهد بود . یعنی حتی در عالم تصور نیز وجود ظالم بدون مظلوم محال است . این مظلوم است که فضا را برای ظلم و ستم و گناه ظالم فراهم می کند !!! و در واقع مسبب کیفر دیدن و عذاب ظالم ، شخص شخیص مظلوم است !!! ( باز دقت شود ! ) .

دقیقا" بخاطر همین است که امام علی علیه السلام می فرمایند : بخاطر احقاق حقتان تلاش کنید و نگذارید به شما ظلم و ستم کنند . انسان اگر بی خیال حق و حقوق خود شود ، ممکن است فردی پیدا شود و این حق را از دست او بقاپد ، که در این صورتتوضیح دادیم که این عمل ، یک عمل نیست بلکه سه عمل است : 

یک : ظلمی که به حقدار شده است .

دو : ستمی که به ظالم شده و او در گناه افتاده است .

سه : حقی که پایمال شده و از بین رفته است .

پس ، برای اینکه در دنیا و عقبی انشا الله روسفید باشیم ، بیاییم زمینه و بستر گناه و بزه را از بین برده و نگذاریم خدای ناکرده انسانی وارد این معامله ی دوسر باخت بشود .

هدف از بعثت انبیاء عظام و سفرای الهی نیز همین بوده که کمک کنند مدینه ی فاضله ای ساخته شود که نه ظلمی در آن باشد و نه ظالم و نه مظلومی .



✅ باری ، مطلب سنگین است و شرح و بسطش مجال واسع می طلبد که فعلا" موجود نیست .

تفکر و تعمق بیشتر را بر عهده ی همه ی مخاطبان فرهیخته ی این رسانه که شخصا" به علم و فضلشان معترفیم وامینهیم .


✅ والله یهدی الی سواء السبیل ✅


✨✨✨ مانا و پاینده باشید ✨✨✨


مجید شجاعی - زنجان - ساعت 3 صبح - مورخ : سیزدهم خرداد سال 1397

☆ برگرفته از کانال تلگرامی خودم بنام ★★★ ادب و عرفان ★★★

و به آیدی : adaboerfan



■ در عرفان اسلامی رابطه ی وثیق و محکمی بین کن وجودیه و قیومیت حضرت ربوبی وجود دارد .

آیه ی شریفه ی 《 إذا أراد الله شیئا" أن یقول له کن فی 》 ، به کن وجودیه اشارت دارد . یعنی به محض توجه ذات مبارک حضرت حق ( عز اسمه ) و القای کلمه ی ( کن = باش ) موجودی از کتم عدم پا به عرصه ی وجود نهاده و به حلیه ی وجود آراسته می گردد .

منشأ این کلمه ی مبارکه ، عشق و حب ذات حق و اقتضای فیضان و سریان و دم رحمانی ایشان است . حضرت دوست هرچه را بخواهد و مشیتش اقتضا کند ، پا به عرصه نور خواهد گذاشت . خود او که نورالانوار و نور ازلی بوده و وجود صرف و محض و بحت می باشد ، رشحه ای از نور خود را بوسیله ی این کلمه ( کن = باش ) در کائنات می افکند .

《 الموجود ( مخلوقات ) اذا شاء الله کان و اذا لم یشأ لم یکن 》 . اعدام ظلمات محض می باشند . یعنی بو و نصیبی از وجود نبرده اند . پس هرچه هست ، جلوه و تجلی ذات اقدس اله بوده و دارای ارزش و حرمت می باشد .

برای تبیین بیشتر مطلب و مطلوب مثالی می زنیم :

یک نی را در نظر بگیرید . نی چوبی توخالی بوده و بدون صدا و نوا می باشد . اگر مرد نایی در آن بدمد ( نفخه ) ، نی به حرف و گفت و صوت درآمده و حدیث راه پر خون خواهد کرد . در لحظاتی که لبان نایی بر نی است ، نی موجد صوت می باشد و به محض جدایی لبان و دم نایی از نی ، صوت قطع می شود . پس نتیجه می گیریم که یک معیتی باید بین مرد نایی و خود نی باشد تا الحان مختلفه از نی به منصه ی ظهور برسد .

ما نیز در لحظه لحظه ی حیات خود نیازمند و محتاج معیت ذات ربوبی می باشیم . ( منظور از ما کل موجودات می باشد ) .

آیه ی شریفه ی 《 هو معکم اینما کنتم 》 ، دقیقا" بدین امر اشارت دارد . عرفای شامخین این آیه ی شریفه را برای اثبات معیت قیومی حضرت دوست مورد استناد قرار می دهند . پس در هر آن ( یک لحظه و ثانیه از زمان ) این همراهی حضرت حق با ما وجود دارد . و ما نرسد که بدین همراهی و معیت بی اعتنا و بی توجه باشیم .

شرط ادب و ادب حضور اقتضا می کند که ما نیز شکر این معیت را بنحو احسن بجا آوریم . ذکر و نماز ( که بزرگترین ذکر است ) ، بیانگر این موضوع است .جوهره ی عبودیت که کنهش ربوبیت است ، باز مشعر بدین امر است . در صورت ادامه ی این حالت انشاء الله همه مغروق بحر فنای احدیت شده و زبان حال و قالمان این خواهد بود که مثل مجنون قیس عامری که با لیلی به اتحاد رسیده بود ، به فصاد بگوییم :


《 من کیم لیلی و لیلی کیست من // ما یکی روحیم اندر دو بدن 》

《 ترسم ای فصاد اگر فصدم کنی // تیغ خود را بر رگ لیلی زنی 》.


★ ان شاء الله در مورد چگونگی ذکر و یاد حضرت یار در آینده ی نزدیک و بشرط حیات باز با شما براز خواهم نشست .


★ دعاگوی همگی شما : مجید شجاعی زنجانی ، کرمانشاه ، سیزدهم اسفندارمذ 1396 ساعت 2300


★ لازم به ذکر است که تمامی مطالب فوق غیر از دو آیه شریفه و تک بیت مثنوی از حقیر بوده و قابل دفاع است .

" موفق باشید و باشیم انشا الله تبارک و تعالی "



او انسان با کرامتی است که از سرزمین ایران به عشق رسیدن به حقیقت به عنایت و هدایت حق به مدینه آمد و در آنجا به محضر منوّر رسول خدا صلی الله علیه و آله مشرّف و قلب الهی اش به نور اسلام منوّر و پس از مدتی اندک مراحل ایمان و منازل عرفان را طی کرد و به حقایق قرآن مجید آراسته شد .

پیامبر بزرگ صلی الله علیه و آله دربارۀ آن مرد الهی فرمود :

سَلْمانُ مَنَّا اهْلَ الْبَیْتِ [۱] .

سلمان از ما اهل بیت است .

و نیز در روح او و شخصیت والای قلبی و فکریش فرمود :

سَلْمانُ بَحْرٌ لا یُنْزَفُ وَ کَنْزٌ لا یَنْفَدُ [۲] .

سلمان دریایی است که خشک شدنی نیست و گنجی است که تمام نمی شود .

امیر المؤمنین علیه السلام او را لقمان امت [۳] و حضرت صادق علیه السلام وی را برتر از لقمان حکیم دانسته است .

از برای ایمان ده درجه است و سلمان وجود خود را به درجۀ دهم رساند و مقامی برتر از مقام اصحاب همۀ انبیا به دست آورد [۴] .

برای او علم بلایا و منایا بود و بارها امین وحی به وسیلۀ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله سلام حضرت احدیّت را به وی ابلاغ کرد .

او در راه ایمان به انواع شداید و حوادث و بلاها دچار شد ، ولی خم به ابرو نیاورده و در راه دوست با تمام وجود صبر کرد و استقامت ورزید .

او وقتی در جمعی نسبت به اصل و نسبش مورد پرسش واقع شد در جواب فرمود :

من سلمان فرزند بندۀ خدایم ، گمراه بودم به برکت محمّد هدایت یافتم ، فقیر بودم به برکت محمد غنی شدم ، برده بودم به برکت محمّد آزاد شدم ، این است حسب و نسب من [۵] !

---------------

[۱] : عیون اخبار الرضا : ۶۴ / ۲ ، باب ۳۱ ، حدیث ۲۸۲ ؛ بحار الأنوار : ۳۲۶ / ۲۲ ، باب ۱۰ ، حدیث ۲۸ .

[۲] : الاختصاص : ۳۴۱ ؛ بحار الأنوار : ۳۴۸ / ۲۲ ، باب ۱۰ ، حدیث ۶۴ .

[۳] : الاحتجاج : ۲۵۹ / ۱ ؛ بحار الأنوار : ۳۲۹ / ۲۲ ، باب ۱۰ ، حدیث ۳۸ .

[۴] : سفینة البحار : ۲۴۳ / ۴ ، باب السین بعده اللام .

[۵] : الکافی : ۱۸۱ / ۸ ، خطبة لأمیرالمؤمنین علیه السلام حدیث ۲۰۳ ؛ بحار الأنوار : ۳۸۱ / ۲۲ ، باب ۱۱ ، حدیث ۱۶ .


از عارف بیدار و عاشق دلداده ای پرسیدند : عارف کیست و حال او چیست ؟ گفت : عارف مردی باشد از ایشان و جدا از ایشان و هر ساعت خاشع تر بود ؛ زیرا به هر ساعت نزدیک تر بود و نیز عارف لازم یک حال نبود که از عالم غیب هر ساعت حالتی دیگر بر وی فرود آید تا صاحب حالات بود نه صاحب حالت و نیز ادب عارف برتر از همۀ ادب‌ها بود ؛ زیرا که او را معرفت مؤدّب است و معرفت بر سه بود : یکی معرفت توحید و این معرفت عامّۀ مؤمنان است ، دوّم معرفت حجج و بیان و این قسم معرفت حکما و علماست ، سیّم معرفت صفات وحدانیّت و این قسم مخصوص به اهل ولایت است و آنان جماعتی هستند که به دل‌های صافی خود مشاهد حقّند و پروردگار آنچه را بر عالمیان پوشیده است بر آنان ظاهر می‌گرداند .

از آن عاشق دلداده ، مناجاتی نقل کرده اند که انس این طایفه را با محبوب واقعی نشان می‌دهد .

نوشته اند : هرگاه آماده برای نماز می‌شد ، سخت می‌گریست و می‌گفت : الهی ! به کدام قدم به درگاه تو آیم و به کدام دیده به قبلۀ تو نگرم و به کدام زبان با حضرت تو راز گویم ؟ الهی ! از بی سرمایگی ، سرمایه ساختم و به درگاه تو آمدم . الهی ! تو دانی و فضل و کرم رحمت خود . الهی ! اگر امروز ما را اندوهی پیش آید با حضرت تو گوییم ، اگر فردا اندوهی از تو رسد با که گوییم ؟

الهی ! ما را به ذلّ حجاب محجوب مگردان و غشاوۀ غفلت از بصر بصیرت ما بگردان . الهی ! اگر از کرم خود بیامرزیم زهی امید و آرزومندی و اگر عقوبت و عذابم نمایی با موی سپید زهی مستمندی . الهی ! مرا روی نیاز به بخشش توست و چشم امید به رحمت تو . الهی ! اگر گویم مرا در زمرۀ نیکان محسوب دار هرچه می‌بینم جز بدی نکرده‌ام و جز طریق خطا نسپرده ام . الهی ! از کرم خود مرا حفظ کن تا به گرد نافرمانی و خلاف نگردم . الهی ! به درگاه تو آمده‌ام و از کرم تو نومید نخواهم رفت [1] . از خودی ای خدا نجاتم ده نفس امّاره قصد من دارد .

اول مقام از معرفت آن است که بنده را یقینی دهند اندر سر وی که اندام هایش بدان یقین بیارامد و توکّلی دهند او را اندر جوارح که بدان توکّل اندر دنیا سلامت یابد و حیرتی بدهندش اندر دل که بدان حیرت اندر آخرت رستگاری یابد ، یعنی اضطراب کردن اندر طلب از ضعف یقین است ، چون بنده را یقین شود که مقدّر به طلب کردن و ناکردن من بیش تر و کم تر نگردد ، از شغل سر و اضطراب جوارح فارغ گردد چنان که مصطفی صلوات اللّه علیه و آله فرمود :

و اعْلَمْ أَنَّ ما أَصابَکَ لَمْ یَکُنْ لِیُخطیَکَ وَ أَنَّ ما أَخْطاکَ لَمْ یَکُنْ لِیُصیبَکَ [2] .

آنچه باید به تو برسد ، هرگز از رسیدن به تو باز نماند و هرچه مقدور تو نیست هرگز به تو نرسد . گریزی نیست از کوی تو ای دوست چه سان برگردم از کوی تو ای دوست .

عارف آن باشد که همۀ کوشش‌های خویش کار بندد اندر طاعت و گذاردن حقوق‌های خداوند تعالی و به حقیقت بشناسد که از خدای تعالی به وی چه آمده است و بازگشتن وی از همه چیز به خدای تعالی درست برگردد ، یعنی هرچند معرفت با کمال تر باشد ظاهر وی به خدمت با نشاطتر باشد و آنچه به وی آمده است از خدای تعالی یا امر باشد یا منّت، پس امر خداوند را بداند و بداند جز گزاردن شکر منّت روی نیست . و بازگشتن به حق تعالی بر دو معنی باشد : یا اندر محنت باشد به صبر و به مولا بازگردد ، یا اندر نعمت باشد به شکر و به خداوند تعالی بازگردد .

---------------

[1] : نامه دانشوران : ۶۷ / ۹ .

[2] : بحار الأنوار : ۱۵۴ / ۲ ، باب ۲۰ ، حدیث ۷ .


‍ ✅ حقیقت نماز :


حقیقت نماز به وجود شش معناست :


۱ - حضور قلب :

فراغت دل‌از غیر نماز و حضور آن ، نزد فعل و قول خویش است .


 ۲- درک و فهم :

مراد از آن ، این است که قلب انسان، نزد معانی اعمال وی از قول گرفته تا فعل حاضر باشد .


۳ - تعظیم :

تن دادن به بزرگی خداوند متعال و بزرگداشت عبادت اوست .


۴ - هیبت :

ناشی از خوف خدا و ترسی است که از تعظیم و اخلاص برخاسته باشد .


۵ - رجا :

امید به فضل خداوند و پذیرش عمل از جانب او .


۶ - حیا :

پایداری در برابر هر چیزی که مخالف با توحید خدای متعال و معرفت اوست و درک موقعیت گناهکارانه .


منبع : اسرارالصلاة .

تألیف : میرزا جواد آقا ملکی تبریزی ، ص ۲۵۸ .



در مملکتى مثل مشهد مقدس ، که استعداد هرگونه تجارت را دارد ، ابدا یک کومپانى [ کمپانى ] و شراکت دیده نمى شود . حال آن که مردمان صاحب ثروت هستند و مال التجاره از امتعه و محصولات ارضیه مانند قالى و تریاک و پنبه و غیره نیز الى ما شاء الله زیاد است . و این معنى هم دلیل نفاق ایشان ولى در تقلب و تضییع امتعه و محصولات مملکت آن چه قالى است آن‌ها را به قرمز و رنگ هاى قلب معیوب کردند ، آن چه تریاک است هرگاه آرد و سریش پیدا نشود خاک مو موجود است . دولت چندین بار رنگ هاى قلابى را غدغن کرد و به طور مؤکد امر داد که تریاک را نیز به چیزهاى دیگر مخلوط نکنند ، باز به جایى نرسید . زیرا که مأمورین رشوت گرفته غدغن را مهمل گذاشتند . بدتر از همه شیوع کشیدن تریاک در این مملکت است که مرد و زن ، برنا و پیر بدان سم قاتل مبتلایند و در بازار و دکاکین ، على رؤس الاشهاد ، همه مى کشند . این است که نه در مردان مملکت اثرى از مردى و نه در ن لطافتى از نسوانیت باقى مانده است .

حکومت هم ابدا اعتنایى بدین عوالم ندارد و چاره اى براى دفع این بلاى مبرم که ، خیلى سهل است ، هم نمى کند . عجب است که علماى مملکت نیز این زهر قتال را مسکر نمى دانند ، حال آن که بدتر از سایر مسکرات آدمى را بى هوش مى کند . حتى مى گفتند در خانه هاى بعضى از علما، که ان زى و قیافت علماى ملت هستند ، نیز مانند چاى متداول بوده همه مى کشند .

در مسجد گوهرشاد » مشهد ، که از مساجد عالیه است ، در ایام اقامت آن جا در مجلس وعظ ده واعظ نشستم . همه از روى یک سرمشق از استبراء و طهارت و غسل - که پاى را چنان بردار و چنین بگذار - سخن مى رانند . تماما مشغول به فرع اند . اصل بالمره از میان رفته . از جهاد و آیین آن و اسباب جهاد و مدافعه وطن که چگونه باید باشد ، ابدا حرفى در میان نیست ، حال آن که دشمن دین به در خانه هایشان رسیده است . بارى ، مى توان گفت که به ایران ، از زمان پیشدادیان تاکنون ، هیچ وقت امثال این غفلت و بدبختى روى نداده است .


★ توضیح ضروری : مطلب فوق از دو جهت ادبی و اجتماعی در این پایگاه بارگذاری گردید و وما" همه ی مطالب مورد تأیید اینجانب نمی باشد . بنابراین از خوانندگان گرامی متمنی است ، با کمال دقت و هوشمندی و توجه به آن عصر و روحیات نویسنده مطلب را مطالعه فرمایند .

انتقاد ایشان به علما و ت ، از طرفی وما" انتقاد به کل حوزه و . نبوده و از طرفی مشعر به کم بضاعتی ایشان می باشد ، در جایی ایشان میگویند : علما تماما" مشغول فرعند . این در حالیست که موضوع علم فقه ، فروعات یا همان فروع دین می باشد . پس می گوییم : علیکم بالبصیرة !


✅ دعاگویتان : شجاعی .



در نقل دیگر آمده است : هنگامى که زن غساله ، بدن حضرت رقیه علیه السلام را غسل مى داد ، ناگاه دست از غسل کشید و گفت : (سرپرست این اسیران کیست ؟ ) .

حضرت زینب علیه السلام فرمود : چه مى خواهى ؟  

غساله گفت : این دخترک به چه بیمارى مبتلا بوده که بدنش کبود است ؟ 

حضرت زینب علیه السلام در پاسخ فرمود : ( اى زن ، او بیمار نبود ، این کبودیها آثار تازیانه‌ها و ضربه هاى دشمنان است ) .

زبان حال حضرت زینب علیه السلام به زن غسل دهنده چنین بود :

بیا تو اى زن غساله از طریق وفا  

به این صغیره بده غسل از براى خدا  

نگر که از چه رخ او چو کهربا باشد  

ز داغ تشنگى دشت کربلا باشد  

نگر که زخم به پایش برون بود از حد  

به روى خار مغیلان دویده او بى حد  

طبق بعضى روایات ، بعد از رحلت حضرت رقیه علیه السلام یزید دستور داد چراغ و تخته غسل را ببرند ، و او را با همان پیراهن کهنه اش کفن کنند .  

ن شام ازدحام کردند و در حالیکه سیاه پوش شده بودند براى بدرقه اهل بیت علیه السلام از خانه‌ها بیرون آمدند . صداى ناله و گریه آنها از هر سو شنیده مى شد و با کمال شرمندگى با اهل بیت علیه السلام وداع نمودند ، و تا کاروان اهل بیت علیه السلام پیدا بود ، مردم شام گریه مى کردند .

زینب کبرى علیه السلام از این فرصت استفاده هاى بسیار کرد . از جلمه اینکه هنگام وداع ، ناگاه سر از هودج بیرون آورد و خطاب به مردم شام فرمود :  

( اى اهل شام ، از ما در این خرابه امانتى مانده است ، جان شما و جان این امانت . هرگاه کنار قبرش بروید ( او در این دیار غریب است ) آبى بر سر مزارش بپاشید و چراغى در کنار قبرش روشن کنید ) .

رفتیم و ماند نزد شما یادگار ما  

جان شما و دخترک گلعذار ما  

رفتیم و ماند خاطره اى سخت جانگداز  

ز این شهر پر بلا ، به دل داغدار ما  

ما با رقیه آمده اکنون که مى رویم  

دیگر رقیه اى نبود در کنار ما .



• تفاوت اشک و گریه •


بُکاء ، در لغت :

کلمه بکاء» مصدر است از ریشه بکى» که به معناى گریستن و اشک ریختن می باشد . ابن منظور در این باره مى گوید : البُکاءُ یُقصَرُ وَ یُمَدُّ ، قالَهُ الفَرّاءُ و غَیرُه ُ، إذا مَدَدتَ أرَدتَ الصَّوتَ الَّذى یَُ مَعَ البُکاء ِ، و إذا قَصَرتَ أرَدتَ الدُّموعَ و خُروجَها . [1] بکاء ، به گفته فرّاء و دیگران ، با الف مقصور و ممدود ، هر دو آمده است . با الف ممدود (بُکاء) ، به معناى صدایى است که با گریه همراه باشد ، و با الف مقصور (بُکا) ، به معناى اشک و خارج شدن آن است . بنا بر این نظری ّه، بُکاء» ، به معناى گریه صدادار و بُکا» به معناى گریه بى صداست .  

تفاوت اشک و گریه : نکته قابل توجّه ، این که هر اشک ریختنى ، گریه نیست . براى روشن شدن تفاوت اشک و گریه ، آشنایى با انواع طبیعى اشک در انسان ، مفید است .  

.  

• انواع اشک •


اشک چشم ، به سه نوع تقسیم شده است :


1 - اشک پایه (Basal tears) در چشمان داران سالم ، قرنیه پیوسته (در طول ۲۴ ساعت) توسّط اشک هاى پایه ، خیس و تغذیه مى گردد . این اشک ، موجب لغزنده شدن چشم‌ها و شستشوى آنها از ذرّات خارجى مى گردد . مایع اشک ، حاوى : آب ، موسین ، چربى ها ، لیزوزیم ، لاکتوفرین ، لیپوکالین ، ایمنوگلوبولین ها ، گلوکز ، سدیم کلراید ، کلراید پتاسیم ، آنتى اکسیدان‌ها و برخى ویتامین هاست .

2 - اشک واکُنشى (Reflex tears) هر چیزى که موجب تحریک و یا خشک شدن چشم شود ، مى تواند تولید این نوع اشک را افزایش دهد . این نوع اشک ، به طور غیر ارادى و در پاسخ به موادّ محرّک چشم ، مانند : ذرّات خارجى، گرد و غبار ، آلرژن ها ، پاتوژن‌ها و موادّ محرّک دیگرى همچون : بخارات پیاز ، گاز اشک آور و افشانه فلفل ، ترشّح مى گردد . این اشک‌ها سعى مى کنند که موادّ محرّک و آزار دهنده را از چشم‌ها پاک کنند . باد شدید و نور شدید خورشید نیز مى تواند باعث تولید اشک واکُنشى (رفلکس) گردند .

3 - اشک احساسى یا گریه (Emotional tears / Crying) این اشک ، هنگام احساساتى شدن انسان‌ها (استرس هیجانى) و یا به هنگام احساس درد فیزیکى (جسمى) ، ترشّح مى گردد . آغازگرهاى هیجانىِ این نوع اشک معمولاً خشم ، اندوه ، شادى ، ترس ، شوخ طبعى و ناکامى اند . ترکیبات شیمیایى این نوع اشک با ترکیبات دو اشک قبلى ، متفاوت است و اشک احساسى ، هورمون‌ها و پروتئین هاى بیشترى دارد . [2] .


--------------- 


[1] : لسان العرب: ج ۱۴ ص ۸۲ (مادّه بکى») .


[2] : برابر برخى از گزارش‌ها علل گریه در افراد بزرگ سال عمدتا شامل غم و اندوه (۴۹ %) ، شادى و خوشى (۲۱ %) ، خشم (۱۰ %) ، همدردى (۷ %) ، اضطراب (۵ %) و ترس (۴ %) است .


خورشید خونرنگ عاشورا بالا آمده و به نیمه راه خویش به سوی مغرب نزدیک می‌شد ، اما گردونه جنگ همچنان در گردش بود و دو نیروی آزادی و  استبداد به رزم بی امان خویش ادامه می‌داد. سپاه عبید » در مرحله ی نخست پیکار ،  با جنگ تن به تن ، ضرباتی کاری خورد و از نظر روانی متزل گردید ، و با از دست دادن شماری از دژخیمان و آتش افروزان سبک مغز و خشونت طلب و افراطی خویش لرزه بر اندامش افتاد و از ترس ، نقشه و شیوه ی جنگ را تغییر داد و هجوم سراسری و ناجوانمردانه و نابرابر را آغاز کرد. نیروی مدافع اردوگاه عدالتخواه و اصلاح طلب که از نظر شمار و ظاهر اندک ،  و طبق برخی

آمارها کمتر از یک صدم نیروی مهاجم بود ، با شهامتی وصف ناپذیر و با پایمردی و فداکاری بی نظیر و خیره کننده ای به دفاع قهرمانانه پرداخت و کار را بر یزیدیان دشوار ساخت و انبوهی از آن تیره بختان کار را به خاک هلاک افکند ، اما خود نیز در این مقاومت بی نظیر تاریخ بشر، نیمی از یاران دلیر خود را به بارگاه خدا هدیه کرد. زمین نینوا از خون یاران اصلاح طلب و آزادیخواه حسین علیه السلام گلرنگ گردید ، شمار پیکرهای به خون خفته آنان به ده‌ها تن رسید و خون و رنگ و بوی خون سراسر دشت و دمن را فرا گرفت و همه جا را گلرنگ و گلگون ساخت.  یکی از گزارشگران بنام در این مورد آورده است که :  هنگامی که عمر بن سعد » هجوم سراسری به اردوگاه نور را آغاز کرد و پی گرفت ،  پیشوای بزرگ آزادی نگاهی به پیکرهای به خون خفته یاران انداخت و آن گاه محاسن سپید و مبارک را به دست گرفت و فرمود : اشتد غضب الله علی الیهود اذ جعلوا له ولدا، و اشتد غضبه علی النصاری اذ جعلوه ثالث ثلاثة، و اشتد غضبه علی المجوس اذ عبدوا الشمس و القمر، و اشتد غضبه علی قوم اتفقت کلمتهم علی قتل ابن بنت نبیهم، أما و الله لا أجیبهم الی شی ء مما یریدون حتی ألقی الله و انا مخضب بدمی ، مغلوب علی حقی ، أما من مغیث یغیثنا ؟ أما من ذاب یذب عن حرم رسول الله.  » . خشم خدا بر یهود آن گاه شدت یافت که آنان بر خدای یکتا فرزند تراشیدند و بر این پندار موهوم خویش پای فشردند .  و خشم خدا بر مسیحیان آن گاه سخت گردید که 

به جای توحیدگرایی و یکتاپرستی به سه گانه پرستی گرایش یافتند. و خشم خدا بر مجوسیان آن گاه شدت گرفت که آنان به جای خدا، خورشید و ماه را پرستیدند. و خشم خدا بر این قوم تاریک اندیش و خشونت طلب آن گاه سخت شد که با ادعای دروغین اسلام خواهی و در ستار مسلمانی بر ریختن خون پسر دخت سرفراز پیامبرشان همدست و همداستان شدند. و آن گاه هدف شوم آتش افروزان و اراده ی شکست ناپذیر و استوار و پولادین خود و یاران توحیدگرا و پروا پیشه اش را بر پایمردی و فداکاری و ایستادگی و شهامت تا دیدار خدا و به خفت کشیدن استبداد و ارتجاع را بار دیگر یادآور شد و فرمود : بهوش باشید ! به خدای سوگند من به ذره ای از خواسته‌های ظالمانه و زورگویانه ی آنان جواب مثبت نخواهم داد و در برابر ستم و دجالگری خواهم ایستاد تا در حالی که در دفاع از حقوق خویش به خون نشسته و به خون رنگین شده باشم به دیدار خدایم نایل آیم. هان ! آیا فریادرسی نیست که به فریاد ما ، حق طلبان و ستم ستیزان ، برسد ؟ آیا کسی نیست که از حقوق و امنیت و آزادی و حریم پیامبر و خاندانش دفاع کند ؟!



★ آیا حضرت عباس (ع) در جنگ صفین حاضر بود ؟


طبق اطلاعات کتاب تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهدا» (زیر نظر حجت الاسلام مهدی پیشوایی)، مورخان درباره حضور عباس در جنگ صفین اختلاف دارند. برخی نوشته اند او در جنگ صفین شرکت داشته است برخی از محققان معاصر معتقدند عباس در بعضی جنگ‌ها حضور داشته، اما پدر بزرگوارش اجازه پیکار به او نداده است. بعضی هم بر آن اند که وی علاوه بر حضور در صفین، در نبردی قهرمانانه، ابتدا هفت تن از پسران ابن شَعثاء و سپس خود ابن شَعثاء را، که از قهرمانان سپاه معاویه بود، به هلاکت رساند و حیرت ناظران را برانگیخت .

اما چنین مطلبی در منابع متقدم نیامده و محدث نوری معتقد است این ماجرا مربوط به عباس بن ربیعة (بن حارث بن عبدالمطلب) است که مشابه چنین جریانی را برایش نقل کرده اند و همین، باعث اشتباه برخی نویسندگان شده است؛ وگرنه عباس (ع) اصلاً در صفین حضور نداشته است .

اما برخی محققان پاسخ داده اند که این دو جریان متفاوت اند؛ زیرا هر دو (به فاصله چند صفحه) در مناقب خوارزمی آمده و بعید است که خوارزمی به اشتباه یک جریان را به دو شکل نقل کرده باشد. فارغ از همه این قیل وقال‌ها حقیقت آن است که اگر بپذیریم که تاریخ تولد عباس در سال ۲۶ قمری بوده، او در جنگ صفین، یعنی در سال ۳۷ قمری، فقط یازده سال داشته است و در این صورت نمی توان پذیرفت که با این سن کم در جنگ شرکت کرده باشد .


★ آیا حضرت عباس (ع) در قصاص ابن ملجم نقش داشت ؟


عباس در زمان قصاص قاتل پدرش حاضر بود؛ اما نقشی در اجرای قصاص نداشت. او در هنگام غسل پیکر مطهر امام حسن (ع) همراه برادرش محمد حنفیه، امام حسین (ع) را یاری می‌داد.

از عباس بن علی (ع) در دوره امامت امام حسین (ع) تا پیش از حوادث کربلا، مطلبی در دست نیست؛ اما مسلم است که با آغاز نهضت امام حسین (ع)، عباس در کنار برادر بزرگوارش حضور داشته و به همراه ایشان، شبانه مدینه را به سمت مکه ترک کرده است .


★ همسر حضرت عباس (ع) که بود ؟


عباس (ع) با لبابه دختر عُبیدالله بن عباس بن عبدالمطلب ازدواج کرد. البته کنیزی نیز داشت که از او صاحب فرزندی به نام حسن شد . درباره تعداد فرزندان عباس اختلاف نظر وجود دارد.

حضرت عباس (ع) چند فرزند داشت؟

برخی برای ابوفاضل (ع) دو فرزند به نام‌های عُبیدالله و فضل ذکر کرده اند (علوی (عمری)، اَلْمُجدی فی انساب الطالبیین، ص ۴۳۶) و برخی به دو فرزند به نام‌های عبیدالله و حسن اشاره کرده اند (ابن قتیبه دینوری، المعارف، ص ۱۲۷).

ابن شهر آشوب از فرزند دیگری به نام محمد نام می‌برد که در کربلا به شهادت رسیده است. (مناقب آل ابی طالب، ج ۴، ص ۱۲۲).

بعضی متأخران چهار پسر به نام‌های عبیدالله، فضل، حسن و قاسم و دو دختر برای عباس برشمرده اند. (مقرّم، العباس، ص ۳۵۰) و برخی به این چهار نفر، پسر دیگری به نام عبدالله نیز افزوده و گفته اند که وی نیز در کربلا به شهادت رسیده است .


★ نسل حضرت عباس (ع) چگونه تداوم یافت ؟


همه دانشمندان نسب شناس اتفاق نظر دارند که نسل عباس (ع) تنها از طریق پسرش عُبیدالله، تداوم یافته است .

از نسل حضرت اباالفضل رجال نامداری پا به عرصه وجود نهادند؛ از جمله پنج تن از نوادگان او - یعنی پسران حسن بن عُبیدالله بن عباس - به نام‌های عبیدالله، عباس، حمزةالأکبر، ابراهیم جَردَقه و فضل، در عصر خود افراد سرشناسی بودند. عبیدالله امیر و قاضی القضاة مکه و مدینه بود . عباس سخنرانی فصیح و شاعری توانا شناخته می‌شد. فضل سخنوری فصیح و بسیار متدین و شجاع بود. ابراهیم را نیز به فقه و ادب و زهد می‌شناختند و قاسم بن حمزة بن حسن بن عبیدالله در یمن جایگاهی رفیع داشت .

از فرزندان عباس بن عبیدالله نیز، عبدالله سخنران و شاعری فصیح بود که در دربار مأمون جایگاهی ویژه داشت. از نوادگان حضرت عباس برخی وارد ایران شدند و در شهرهای شیراز، گرگان و اَرجان (بهبهان) ساکن شدند و برخی دیگر به یمن، مصر و مغرب کوچ کردند .


★ حضرت عباس (ع) چند برادر داشت ؟


عبدالله» از فرزندان‌ام البنین و برادر حضرت اباالفضل بود. لقبش را عبدالله اصغر و کنیه اش را ابومحمد اکبر نوشته اند. وی به هنگام شهادت ۲۵ سال داشت و از خود فرزندی به یادگار نگذاشت. عبدالله راهانی بن ثَُبَیت حَضرَمی به شهادت رساند.

أبوعمرو عثمان» یکی دیگر از فرزندان أم البنین و از برادران عباس بوده است. امیر مؤمنان (ع) به سبب علاقه ای که به عثمان بن مظعون داشت، این فرزندش را عثمان نامید و فردمود: إنما سَمّیتةُ باسم أخی عُثمان بن مَظعون؛ من او را به نام برادرم عثمان بن مظعون نامیده ام». عثمان در روز عاشورا با تیر خَوْلی بن یزید و با همدستی مردی از بنی أبان بن دارم به شهادت رسید. او در هنگام شهادت ۲۱ سال داشت.

أبوعبدالله جعفر»، فرزند‌ام البنین و آخرین برادر تنی حضرت اباالفضل بود که در کربلا به دست هانی بن ثُبیْت حَضْرمی به شهادت رسید. برخی معتقدند وی در هنگام شهادت نوزده سال داشته است .

ابوبکر بن علی (ع) » برادر ناتنی عباس است که منابع متقدم نام مادرش را لیلی» ثبت کرده اند. برخی معتقدند نام او محمد اصغر بوده است؛ ولی برخی مصادر، محمد اصغر و ابوبکر را در کنار هم، به عنوان دو تن از فرزندان امیر مؤمنان (ع) ذکر کرده اند. ابن اعثم و نسّابه علوی نیز نام او را عبدالله» ثبت کرده اند. وی در روز عاشورا به شهادت رسید .

محمد» یکی دیگر از فرزندان امام علی (ع) بود که برخی او را با لقب اصغر» معرفی کرده اند. مادرش أسماء بنت عمیس خثعمی، و به عقیده برخی کنیزی أمّ ولد بوده است . محمد در روز عاشورا در ۲۲ سالگی، به دست مردی از (بنی) أبان بن دارم به شهادت رسید .


--------------- -------------------


★ التماس دعا . مجید شجاعی - قم - عصر پنجشنبه 26 امرداد 1396 ★


★★★ هوالحق ★★★
تصویر عارف واصل و حکیم کامل ، حضرت آیت الله محمد شجاعی ( نور الله مضجعه و جعل الله الجنة  مسکنه ) ، عموی فقید بنده در منزل خودشان در زنجان ، خانه ای که کودکی نگارنده از آن خاطره ها دارد . این تصویر در اواخر دهه ی پنجاه شمسی برداشته شده است .



صبح یک روز دل انگیز بهاری ، نطفه ی شروع یک سفر جذاب و بیاد ماندنی در روح و روان نگارنده ی این سطور منعقد شد . بعد از تهیه ی مقدمات سفر و قرائت دعای رفع خطر ، بستن بار و بندیل ؛ و ساک بجای زنبیل ، ساعت حدود 10 صبح بود که ما از زنجان بیرون زدیم .

اینکه می گویم بیرون زدیم ، یعنی اینکه با یک حالت سریع و تهاجمی از شهر خارج شدیم . بخاطر عجله و شتاب معقول و غیر شیطانی ! که برای رسیدن به هدف و مقصدمان داشتیم و بخاطر دوری و بعد مسافت ، استارت آتشینی به مرکب راهوارمان و ماشین دودی باجناق زدیم و "د" برو که رفتی !

مطلوب و بارانداز ما ، روستای "تخته یورد" از روستاهای اطراف ماهنشان و در منتهی الیه محدوده ی جغرافیایی استان زنجان بود . دقیقا" مرز آذربایجان شرقی و نقطه تلاقی و اتصال این استان با استان زنجان .

وسیله سیر ما برخلاف سفر به روستای "قلعه جوق سیاه منصور" ، ماشین پژوی 405 نقره ای باجناق بنده آقای شهرت عباسی بود . ماشین خودم را که با آن به همراه خانواده از قم به زنجان آمده بودیم ، در زنجان گذاشتم که خانواده استفاده کنند .

از خروجی غربی زنجان که خارج می شوی ، مدتی باید از جاده ترانزیت قدیم استفاده کنی . البته اتوبان هم آماده شده و می توانی از آن هم بهره ببری . اما بخاطر آشنایی بیشتر و سهل الوصول بودن ، جاده قدیم را انتخاب کردیم .

روز هجدهم ( ) ماه مبارک رمضان سال 1438 هجری قمری بود و ما باید برای اجرای مراسم شب نوزدهم ( 19 ) به روستا می رسیدیم .

ماشین دودی باجناق دل جاده را می شکافت و آن را می بلعید ! ماشینی که جاده را می بلعید و می خورد !!! ماشین جاده خور !!!

بعد از مدتی طی مراحل و قطع منازل بالأخره حوصله ی باجناق سر آمد و از جایی که من نمی شناختم ، وارد اتوبان شد . حالا دیگر ماشین پرواز می کرد . انگار لاستیک ها از جاده و زمین بریده بودند و ما روی هوا پرواز می کردیم . باز ماشین پرنده ی ما جاده را می خورد و ما را می برد ! بخاطر وسعت اطلاعات باجناق و نیک مشربی و خوش صحبتی ایشان ، در طول مسیر از هر دری سخن به میان آوردیم .

تحلیل کم و کیف انتخابات ریاست جمهوری و سال 1396 که تازه آن را پشت سر گذاشته بودیم و جناب آقای دکتر به عنوان منتخب مردم معرفی شده بودند و تهاجم کور دواعش غرق فواحش به حرم امام ( ره ) و مجلس شورای اسلامی ، تا توطئه های مختلف و الوان صهیونیسم و عربستان و . موضوعاتی بودن که مورد بحث و بررسی قرار گرفتند . آخرالأمر با این آرزو که انشاالله روزی پرچم عزای سیدالشهدا ( ع ) را روی دیوار کعبه کوبیده و در مسجدالحرام زیارت عاشورا بخوانیم و نیز به امید روزی که در کاخ سیاه به ظاهر سفید ، دعای پرفیض کمیل برگزار کنیم ، وارد فاز و مقوله ی دیگری شدیم .

طبیعت سحار و چشم نواز اطراف واقعا" و حقیقتا" هوش ربا بود و جولان ذهنی فوق العاده ای در انسان ایجاد می کرد . مدتی نیز حول و حوش مناظر اطراف و روستاهایی که از آنها رد می شدیم و باجناق مثل کف دستش همه ی آنها را می شناخت و به من معرفی می کرد ، گفت و شنفت کردیم .

خلاصه بعد از مقداری طی طریق در اتوبان از محلی در نزدیکی روستای "قیطول" ، که تابلوی سد "مشمپا" در آن نصب شده بود ، وارد جاده ی دوطرفه ای شدیم که ما را به سوی مقصد می برد .کم کم و بتدریج آب و هوا نیز تغییر می کرد و در اطراف جاده ، ما شاهد شالیزارهایی بودیم که افرادی در آن مشغول زراعت و فلاحت برنج بودند . لازم به ذکر است که روستاهای آن حومه مثل "قره بوته" و "حصار" و "مشمپا" بخاطر وجود شالیزارهای برنج و محصول خوب و خوش پختی که در آنجا به عمل می آید ، بسیار معروف و مشهور هستند . اهالی زحمت کش و مهمان نواز و غریبه دوست آنجا ، برنج بسیار نفیس و ثمین و معطر و خوش پخت را به قیمت بسیار کم و نازلی به خریداران مختلف ( جزئى و کلی و سر زمین و خارج از روستا ) می فروشند . برنجی که هزاران رجحان و برتری دارد به برنج های خارجی مثل هندی و تایلندی و .

باری ، طبیعت بسیار زیبا و دل انگیز بود . هوا بسیار معتدل و جانفزا و مملو از عطر گیاهان دارویی و گلهای وحشی و کوهی که مشام جان را بسی نیک می نواختند . در جایی بلای کوه و در کنار جاده ، شبح چیزی توجهم را جلب کرد . دقیقا" در بالای تکه سنگ های بزرگی در رأس کوه چیزی شبیه لانه بچشم می خورد و داخل آن رنگ سفیدی که به چشم می زد . نزدیک تر که شدیم ، معلوم شد که چند لک لک در آنجا بخاطر محیط و فضای مناسب لانه سازی کرده و به زندگی ساده و آرام و بی غل و غش خود مشغول بودند . بی خیال و بی اعتنا به مسائل روز و گرانی و تورم ، مشغول زاد ولد و گذران عمر خود هستند ! مقداری به حال آن موجودات زیبا و دوست داشتنی غبطه خوردیم و راهمان را کشیدیم و رفتیم .

بعد از مدتی سیر و سلوک فیزیکی ! به روستای "پری" رسیدیم . روستایی که غالبا" با اسم روستای "خیرآباد" باهم در زبان مردم ذکر و یاد می شوند .


■ فرجام نخستین بخش .

■ تحریر شد بتاریخ هشتم امرداد ماه سال یکهزار و سیصد و نود و شش . " زنجان " .


■ وهابیت چگونه و از کجا آمده ؟ نظریات آنها چیست ؟ و علل مخالفت شیعه با آنها چیست ؟

پاسخ اجمالی :

وهابیان، پیروان محمد بن عبدالوهاب می باشند، و او پیرو مکتب ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم جوزی بود که عقاید جدیدی را در جزیرة العرب بنیاد نهاد. وهابیت فرقه ای از فرق اسلامی است که در عربستان و برخی از کشورها نظیر پاکستان و هند طرفدارانی دارد. به اعتقاد آنان حاجت خواستن از پیامبر(ص) و ائمه(ع)، زیارت، احترام و تعظیم قبور پیامبر(ص) و ائمه اطهار نوعی بدعت و بت پرستی محسوب می شود و حرام است. آن ها سلام و تکریم و احترام به پیامبر را جز در نماز جایز نمی دانند، و پایان زندگی دنیوی او را، پایانی بر بزرگداشت و گرامی داشت او می دانند. هرگونه آثار، گنبد و بارگاه بر قبور ائمه و بزرگان را بدعت می دانند، و معتقدند که حضرت رسول (ص) یک انسان با همه ی ناتوانی ها و ضعف های بشری بوده و از دنیا رفته و هیچ خبری از ما و جهان امروز ندارد، و زیارت قبرش حرام است.

شیعه و علمای بسیاری از اهل سنت این عقاید را رد کرده اند و معتقدند که دلیل چنین انحرافات، یکی اشتباه در فهم معارف اساسی اسلام مانند توحید و عبادت است و دیگری برداشت نادرست از اعمالی مانند زیارت و توسل.

پاسخ تفصیلی :

وهابی ها (وهابیان) پیروان محمد بن عبدالوهاب بن سلیمان نجدی (1115 – 1206) هستند و او پیرو مکتب ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم جوزی بود که عقاید جدیدی را در جزیرة العرب بنیاد نهاد. نام این فرقه از نام پدر او عبدالوهاب گرفته شده است. ریشه ی فکری وهابیت، آرا و افکار ابن تیمیّه است که در سال 698 هـ ق، در منطقه شام آغاز به تبلیغ و ترویج آن نمود، و با مخالفت صریح دانشمندان بزرگ اهل سنّت و شیعه روبرو شد.

با مرگ ابن تیمیّه در سال 728 در زندان قلعه دمشق، افکار وى نیز به فراموشى سپرده شد. پس از گذشت حدود چهار صد سال، محمّد بن عبد الوهّاب در سرزمین نجد با هماهنگى محمّد بن سعود حاکم دِرعیّة»، در سال 1157 افکار ابن تیمیّه را مجددا زنده و به ترویج آن پرداخت؛ آنان با نبردهاى خونین، بر سواحل خلیج فارس و تمامى منطقه حجاز سلطه یافتند . این فرقه هم اکنون در عربستان و برخی از کشورها نظیر پاکستان و هند طرفدارانی دارد.

محمد جواد مغنیه در کتاب هذه هی الوهابیة» با استناد به کتب محمد بن عبدالوهاب و آثار دیگر وهابیان می نویسد: به نظر وهابی ها هیچ انسانی نه موحد است و نه مسلمان مگر این که امور معینی را ] که در ادامه به آنها اشاره می شود ، ترک نماید. درحالی که، همه ی مسلمانان معتقدند که هر کس شهادتین را بر زبان جاری کند مسلمان است و خون و مالش محفوظ است، اما وهابی ها می گویند: قول بدون عمل ارزش و اعتباری ندارد، بنابراین هر کس شهادتین را بخواند، ولی از مردگان استعانت بخواهد چنین کسی کافر و مشرک خواهد بود و خون و مال او حلال است.

مذهب وهابی اکنون در عربستان سعودی مذهب رسمی است و فتاوای علمای آن مذهب از طرف دولت اجرا می شود. آنان در فروع مذهب، تابع احمد حنبل هستند و بر هیچ یک از پیروان مذاهب اربعه (حنفی، شافعی، حنبلی و مالکی) ایراد نمی گیرند، ولی پیروان دیگر مذاهب از قبیل شیعه و زیدیه را مورد طعن قرار می دهند.

در این جا به بعضی از معتقدات فرقه وهابیه اشاره می کنیم :

1. اعتقاد به سلطه غیبی برای غیر خداوند شرک است؛ آنها می گویند: اگر کسی به پیامبر(ص) یا غیر او از اولیا الله استغاثه [و از آنها طلب یاری] کند و به این مسئله که او دعایش را می شنود و از احوالش با خبر است، یا حاجتش را برآورده می کند، معتقد باشد، اینها انواعی از شرک اکبر است».

2. حاجت خواستن از اموات؛ به اعتقاد وهابیه از انواع شرک، حاجت خواستن از اموات و استعانت از آنان و توجه به آنان است و این اصل و اساس شرک در عالم است. »

3. دعا و توسل نوعی عبادت و شرک است؛ گفته اند: عبادت مخصوص خداست و دعا هم نوعی عبادت است، پس درخواست از غیر خدا، شرک است. »

4. زیارت قبرها شرک است.

5. تبرک جستن به آثار انبیا و صالحان، شرک است.

6. احتفال (جشن گرفتن) میلاد پیامبر(ص) شرک است.

7. ساختن گنبد و بارگاه بر روی قبرها شرک است.

علت مخالفت شیعه با وهابیان به دلیل عقاید اشتباه آنان و تعصب شدید نسبت به آن و اعمال خشونت در رفتار و کردار است.

در رد عقاید آنها، می توان گفت که اگر اعتقاد به سلطه ی غیبی، اعتقاد به شفا دادن و اعتقاد به برآوردن حاجت و . ، به این نحو باشد که تمامی این امور به خداوند مستند است و دیگران هرچه دارند از جانب خداوند متعال به آنها داده شده است، شرک نخواهد بود؛ زیرا در این صورت هیچ گونه استقلالی برای غیر خدا در نظر گرفته نشده است و شرک در الوهیت، شرک در خالقیت و شرک در ربوبیت، در صورتی تحقق پیدا می کند که کسی عقیده داشته باشد، غیر خداوند به طور مستقل دارای صفات کمال و جلال باشد، یا به طور مستقل بتواند خلق کند و یا به طور مستقل بتواند تدبیر کند، اما اگر قدرت او یک قدرت وابسته به خداوند باشد، دیگر شرک معنا نخواهد داشت. مسلمانانی که از پیامبر اکرم(ص) و جانشینان آن حضرت حاجت می خواهند و عقیده دارند که آنها قدرت فوق العاده ای دارند، و این مقام را برای آنها مقامی عطا شده از جانب پروردگار می دانند که در اثر رسیدن به کمال عبودیت به دست آورده اند، آیا با این وصف، باز هم مشرک هستند؟

آنان کارهایی مثل جشن گرفتن برای میلاد پیامبر (ص)، بنای گنبد و بارگاه روی قبرها، بوسیدن ضریح و. را شرک می دانند از آن جهت که این اعمال را عبادت پنداشته اند.

در جواب این اعتقاد به آنها می گوییم : شما معنای عبادت را درست نفهمیده اید. عبادت، دارای ویژگی هایی است و با آن ویژگی ها عبادت مخصوص خداوند است. عبادت، عبارت است از خضوع و خشوعی که ناشی از اعتقاد به الوهیت، یا خالقیت و یا ربوبیت باشد. بنابراین، با این تعریف اگر خضوع و خشوعی ناشی از چنین اعتقاداتی نباشد، به هیچ وجه عبادت نخواهد بود. به همین جهت وقتی خداوند در سوره ی یوسف سجده ی برادران یوسف (ع) در مقابل آن حضرت را نقل می کند ، آن را شرک ندانسته است؛ زیرا آنان هیچ گاه درباره ی یوسف، اعتقاد به الوهیت، خالقیت و یا ربوبیت نداشتند. از آنها سؤال می کنیم چرا بوسیدن حجر الاسود شرک نیست ؟ اما بوسیدن ضریح پیامبر و قبر پیامبر را شرک می دانید؟ چه فرقی وجود دارد؟ پس معلوم می شود که هر احترام و هر خضوع و خشوعی عبادت نیست. آیا مادری که از روی علاقه مادری، فرزند خود را می بوسد او را می پرستد و مشرک شده است؟

خوشبختانه، علما و دانشمندان تیزبین و بیدار مسلمان از دیر باز به تمامی عقاید و معیارهای خود ساخته، جواب متین، محکم و دندان شکن داده اند که در کتاب های زیادی ثبت شده است.

در این جا داوری را به عقل سلیم شما واگذار می کنیم که آیا آموزه های انحرافی که توسط وهابیون تبلیغ می شود می تواند مطابق با فطرت و قرآن باشد. آیا این است محبت به اهل بیت که مزد رسالت قلمداد گردیده است؟ و آیا قرآن نفرموده است که شهدا زنده اند و در نزد خدا روزی می خورند؟ و آیا مقام پیامبر

(ص) از شهدا کمتر است؟!


★ خذلهم الله تبارک و تعالی - تهیه و تنظیم : مجید شجاعی - زنجان .


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

راشا جورنال پی پی تی بازار مینرال اویل حضرات - سایت تخصصی ارزهای دیجیتال فروش دستگاه تصفیه آب سئو تولید محتوا طرید سامانه اطلاع رسانی کوثر کسب درامد از 7030 کفسابی و نماشویی بست ساب کفپوش pvc دلنوشته ها